سایدا خانم ماسایدا خانم ما، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
صایناکوچولوی ماصایناکوچولوی ما، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

سایدا سایه مادر

فرهنگ لغت سایدایی 2

عزیز مامان این چند وقت چند واژه جدید با زبون شیرین خودت بیان میکنی که با هر بار گفتنش قند تو دل مامان آب میشه فدای تو بشم من عزیزم ماما جی : مامان جون بابا جی : بابا جون ابو : عمو آب بی : آب بابایی و مامانی جیجی جی: صدای گنجشک ن : نه (وقتی چیزی رو نمیخوای با صدای بلند میگی ن) بیده : بده بی ا : بیا بی بی آبی : رنگ آبی کلی هم جمله سر هم میکنی که من اصلا نمی فهمم چی میگی عزیزم دخترباهوشم تا ازت میپرسم النگوهات کجاست سریع النگوهای خوشکلت رو به من نشون میدی . کار جدیدتم اینه که میری بغل بابایی و بغلش میکنی و میبوسیش یعد انگشت اشاره ات رو رو به من نگه میداری و جوش جوشم میدی ای ناقلا دختر قشنگم سعی کردنت واسه حرف زدن خ...
11 فروردين 1393

....

عزیزم امسال نوروز خاله های مامان به دیدن ما اومدن و خاطرات شیرینی رو رامون رقم زدن این چند تا عکس نمونه خاطرات سارا جون و محمد شیطون که الهی همیشه سالم و سرحال باشه محمد کوچولوی ما مشغول شستن دستاش با آثار باستانی اینم از محمد آقا که آماده شده برای یه عکس خوش تیپ قربونت برم عزیزم خاله نادیا و سارا جون   ...
10 فروردين 1393

سخنی با دخترم

نازنینم سلام دخترکم تنها یک روز دیگر به تحویل سال نو مانده و من بعد از چند روز آمده ام تا برای تو بنویسم ببخشید که مدتی است غفلت کرده ام و خاطرات زیبای تو را نمی نویسم عزیزتر از جانم این مدت حسابی سرمون شلوغ بود و اتفاقات متعددی رو پشت سر گذاشتیم ماه گذشته پدرجون (بابای مامانی) رو بردن بیمارستان آخه دوباره پاشون زخمی شده بود و زخمی کهنه که پارسال به وجود آمده بود ذوباره سر باز کرده بود من هر روز با مادر جون و پدر جون صحبت میکردم و از احوال بابام میپرسیدم و هر روز بی قراری هایم بیشتر میشد مطمئن بودم با وجود اینکه همه سعی میکنن من نفهمم که چه اتفاقی افتاده حتما مطلبی رو از من پنهان میکنن تا یه روز بابا حمید مهربون گفت آماده شو تا بریم ...
28 اسفند 1392

نقاش کوچولوی من

دختر گلم جدیدا علاقمند به نقاشی کشیدن شدی و تا چشمت به مداد بیوفته شروع به نقاشی روی هر سطحی که دم دستت بیاد میکنی این نقاشی اولین اثر هنری از توست که برای من خیلی با ارزشه قربون این نقاش کوچولو بشم من ...
7 اسفند 1392

شیطنت های جدید سایدا

  دختر سه شنبه 22 بهمن به اتفاق پدر جون و مادر جون و خاله ها به مشهد رفتیم البته این بار بدون بابا حمید آخه بابایی حسابی سرش شلوغ بود و نمی تونست بیاد ولی رضایت داد که من و تو بریم و یه سفر کوتاه داشته باشیم این سه چهار روز که خونه خاله جون بودیم به شما حسابی خوش گذشت و کلی بازی کردی ولی متاسفانه نتونستم عکس بگیرم انشاالله دفعه بعدی حتما کلی عکس میگیرم ازت دختر نازنینم این چند تا عکسم شاهکارهای جنابعالی قبل از رفتن ب مشهده   مشغول تعویض کانال های تلویزیون هستی و حسابی خوشحالی   نترسی مریضی خاصی نیست فقط به جایی اینکه آب هویج بخوری ، دوش گرفتی اینجا هم که یک لحظه غفلت و این شد عاقبتش ...
27 بهمن 1392

فرهنگ لغت سایدایی

عزیز دلم چقدر واسه شنیدن صدای زیبای تو بی قرار بودم زیباترینم حالا چند کلمه ای با همون بیان زیبای خودت تلفظ میکنی تا دل مامان و بابا رو با حرفهی شیرینت شاد کنی بابا - بابایی = بابا ماما = مامان م م = خوراکی دد = نی نی بی بی = شیشه شیرت داتی = دالی باااااا بااااااااا = تاب تاب پیتکو پتکو = صدای اسب ب ب = صدای گوسفند به به = به به خوشمزه است فعلا همین چند کلمه یادم میامد مادری عزیزم
27 بهمن 1392

جشن تولد کفشدوزکی دخترم سایدا

دختر گلم پنجشنبه ١٠ بهمن ٩٢ بعد از گذشت ٢ روز از تولدت یه جشت کوچیک خانوادگی برای یکی یه دونه مامان گرفتیم تا یادگاری برای دوران بعدی زندگیت باشه مامانی اینم کیک تولد   چند شبی بود که تمام فکر و ذهنم مشغول ساختن تم تولد کفشدوزکی بود که این شد نتیجه اش باید ببخشید مامان جون آخه من زیاد از این کارها نکردم     اینم چند تا عکس از جشن کوچیک تولد یک سالگی دخترم   بابایی و مامانی همیشه در کنارت هستند مامانی اینم به عکس با مادر جان و باباجان و خاله الهام و نادیا سایدا و مادرجون و اما کادو های تولد هدیه من و بابا به تو دختر گلم بیمه آتیه فرزندان بود تا در آینده بتو...
12 بهمن 1392

تقدیم به دخترم سایدا

به چشمان تو می نگرم و سرسبزی دشتها را به فراموشی میسپارم تبسم معصومانه تو مرا از نگاه به غنچه نو دمیده در صبحگاه بهار بی نیاز می سازد. ستاره ها دیگر در تاریکی شب درخششی ندارند نهال محبت تو سرسبزترین سبزینه ایست که در بوستان عمرم کاشتم با اشک دیدگانم جوانه ات را آبیاری میکنم و با بوسه های گرم مادرانه جوانه وجودت را قوت می بخشم تا شاخ و برگت قوی شود و سایه گستر عمرم شوی به پروانه ها خواهم گفت : به غنچه های گل سرخ روی آور نشوند. به نسیم خواهم گفت که در او دیگر عطر و مستی دیرینه نیست. تا گلبرگ بدن تو را در نوازش دستانم دارم به شبنم لطیف صبحگاهی دست نخواهم زد سحرگاهان نوای مرغان چمن ...
8 بهمن 1392