بدون عنوان
سایدای من الان 4 تا دندون داره راحت و بدون کمک میشینه و 3 ماهی هست سینه خیز راه می ره الهی قربونت برم مامانی که اینقدر ماهی سایدای من دیروز خانه مادرجان گذاشتیمت تو اتاق بازی کنی خودمون رفتیم تو آشپزخونه ناهار بخوریم یک هو متوجه شدیم که از پله های آشپزخونه داری میای بالا آخه من با تو چکار کنم دیگه نباید چشم ازت بردارم شیطون مامان ...
نویسنده :
مامان الهه و بابا حمید
9:10
عذر خواهی از دلبندم
سلام دختر گلم امروز که تو وارد 9 ماهگی میشی مامان تصمیم گرفته شروع به نوشتن خاطرات زیبای زندگی تو کنه امیدوارم مامان رو ببخشی آخه عزیزم تنها من مقصر نیستم تا الان خط تلفنی هم نداشتیم تا بتونم اینترنت خونه رو فعال کنم و به راحتی واسه تو بنویسم ولی از امروز سعی می کنم تمام خاطرات خوب با تو بودن رو اینجا ثبت کنم از لحظه تولدت تا الان و بعد از این نفس مامان خییییییییییییییییییییییلییییییییییییییییییییییییییی دوست دارم . ...
نویسنده :
مامان الهه و بابا حمید
8:09