فرهنگ لغت سایدایی 2
عزیز مامان این چند وقت چند واژه جدید با زبون شیرین خودت بیان میکنی که با هر بار گفتنش قند تو دل مامان آب میشه فدای تو بشم من عزیزم
ماما جی : مامان جون
بابا جی : بابا جون
ابو : عمو
آب بی : آب
بابایی و مامانی
جیجی جی: صدای گنجشک
ن : نه (وقتی چیزی رو نمیخوای با صدای بلند میگی ن)
بیده : بده
بی ا : بیا
بی بی
آبی : رنگ آبی
کلی هم جمله سر هم میکنی که من اصلا نمی فهمم چی میگی عزیزم
دخترباهوشم تا ازت میپرسم النگوهات کجاست سریع النگوهای خوشکلت رو به من نشون میدی .
کار جدیدتم اینه که میری بغل بابایی و بغلش میکنی و میبوسیش یعد انگشت اشاره ات رو رو به من نگه میداری و جوش جوشم میدی ای ناقلا
دختر قشنگم سعی کردنت واسه حرف زدن خیلی بیشتر از تلاش برای راه رفتن هنوز نمی تونی راه بری با وجود اینکه 2 روزه رفتی تو 15 ماهگی ولی حتی نمیتونی رو پاهات بایستی ولی من امیدوارم و هرگز ناامید نمیشم میخواستم ببرمت دکتر بابایی گفت بچه ام چیزیش نیست راه می افته کم کم .
عزیزم چند روزه که مدام آب از دهنت راه افتاده و همیشه جلو لباست خیسه فکر میکردم یه صدف کوچولو میخواد به جمع این 7 صدف دیگه اضافه بشه ولی وقتی خوب دقت کردم دیدم 5 تا دندون با هم سر از لثه هات در اوردن
یه صدق کوچولو ردیف جلو دندونات و 4 صدف بزرگتر انتهای دهانت که از این به بعد بتونی راحت تر غذاها رو بجوی