دختر گلم چند شب پیش که از بیرون برگشتیم خونه و بابایی حسابی گشنه بود من رفتم سراغ دم و دستگاه آشپزی خودم و بابا هم طبق معمول همیشه که براش دستگاه کارت خوان و رول میرسه همه رو وسط خونه باز میکنه ببینه چی به چی هست شما رو با کارتن ها تنها گزاشت و رفت تو اتاقش منم سرگرم پختن غذا که متوجه شدم سر و صدایی از شما نیست و تعجب کردم که زیر پای من نیستی اومدم دیدم بله خانم مشغول شدن با کارتن های بابایی و سر به جون رول ها گذاشتن منم که به بارها به بابا گفته بودم وسایلش رو جمع کنه با خونسردی رفتم دوربین ر آوردم و از این صحنه عکس گرفتم و ت هم با خونسردی مشغول باز کردن رول های کارت خوان بودی قربونت برم دختر نازو شیطون مامان و ام...