شمارش معکوس
دیر زمانی نیست که از آمدنت می گذرد ولی افسوس چه با شتاب شب و روز از پی هم میگذرند و شبانه روز به پایان میرسد و من و تو در کنار هم بهترین دقایق عمرمان را طی میکنیم واکنون آغاز دوازدهمین ماه تولد توست
١١ ماه از آمدنت به آغوش من میگذرد
١١ ماه از انتصاب من به عنوان مادر میگذرد
١١ ماه است که شبانه روز را غرق شادی میگذرانم
١١ ماه است عطر نفسایت در فضای خانه ی کوچکمان پراکنده است
١١ ماه است که به خاطر حضورت در کنارمان سجده عشق و شکر به جا می آورم
١١ ماه است که ثانیه و دقیقه و ساعت و شبانه روز به سرعت برق و باد در گذرند و من غافل از رفتنشان
و اکنون که لحظه ای به گذر زمان می اندیشم به خود آمده ام گویی اندک زمانی بیش تا آغاز نخستین تولد زندگیت نمانده چه با سرعت این ماهها گذشتند و تو ای لبخند زیبای خدا چه زود یکساله شدی
مسرورم از بودن یک ساله در کنار تو و غمگین از عمری که رفت
١١ ماه پیش در چنین ماهی شمارش معکوس آمدنت سر زبانها بود گویی همه چشم انتظار چشمان تو بودن و تو ای زیباترینم بی تاب آمدن به آغوش گرم مادر
پس از امروز شمارش معکوس برای رسیدن به لحظه آغاز تولدت را شروع خواهیم کرد تا روز میلادت را جشن بگیریم سایه مادر سایدای من