سایدا کوچولو تو خیابون
یه روز که خونه مادرجون بودیم بد جور غرغر میکردی بابا حمید بغلت کرد و گفت من میبرمش بیرون
یک هو متوجه شدم صدام میزنین اومدم دیدم ای دل غافل شما رو زمین تو خیابون داری راه میری
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی
یه روز که خونه مادرجون بودیم بد جور غرغر میکردی بابا حمید بغلت کرد و گفت من میبرمش بیرون
یک هو متوجه شدم صدام میزنین اومدم دیدم ای دل غافل شما رو زمین تو خیابون داری راه میری