این روزا با سایدا
نفس مامان این چند وقت که نیومدم و برات ننوشتم یه سری اتفاقات خوب برات افتاده که الان برات مینویسم
عزیز تر از جونم چند هفته پیش که به خونه باباجون بابا رفته بودیم دیدم که باباجون یه هدیه خوب برات درست کردن تا بتونه بهت کمک کنه و باهاش راه بری من خودم اسمش رو گذاشتم دو دوک مثل روروک چون به کمک اون راه نمیری بلکه بدو بدو میکنی
هنوز نتونستم وقتی با کمک دودوک راه میری ازت عکس بگیرم ولی بعدا حتما عکسات رو میذارم
واما امان از روزی که سایدا آب ببینه
اکثر بچه ها قبل حمام گریه میکنن سایدا خانم بعدش چون همیشه از اینکه از حمام بیاد بیرون شاکیه
قربونت برم دخترم که عاشق آب بازی هستی
عزیزدلم بعد از حمام عافیت باشه مامانی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی