گل دونه پنبه دونه
دردونه من سلام
عزیز دل مامان امشب می خوام برات از کارهای جدیدی که یاد گرفتی بنویسم
از اینکه علاوه بر بازی هایی که دوست داری و با هم بازی میکنیم با گوشی صحبت میکنی و تا بهت میگیم الو کن دستت رو میگیری کنار گوشت مثل اینکه داری با تلفن صحبت میکنی
یا خودت رو یه جا مخفی میکنی و بعد میای بیرون و دالی میکنی
جدیدا هم تا میبینی من و بابا می خوایم بخوابیم میای رو سرمون و شروع به بازی میکنی عزیزکم
موهای من رو میکشی تو سر بابا میزنی تا بالاخره بین ما جای خودت رو باز کنی و بخوابی
نفسم امشب تونستی به سختی دست به مبل یه کم راه بری و مامان رو یه دنیا خوشحال کنی
عزیزم جمعه به روستای پدری بابا رفتیم تا طبق مراسم هر ساله دعای باران بخونیم و بعد از نماز ظهر حلیم نذری رو خوردیم و بعد سوار ماشین شدیم و به سمت زمینهای کشاورزی پدربزرگ رفتیم کارگرای پدر بزرگ مشغول چیدن پنبه بودن ما هم رفتیم و میون پنبه ها عکس گرفتیم
الهی فدات بشم نازنین دخملم از بس صدات زدم تا صورت قشنگت رو به طرف دوربین بچرخونی عصبانی شدی و غر میزدی تا بابا بغلت کنه