همایش شیر خوارگان
دختر عزیزم همیشه آرزو داشتم تا یه روز با تو که بهترین هدیه زندگیمی تو مراسم علی اصغر شرکت کنم و این آرزوی من دیروز 92/8/17مستجاب شد و من و تو و مادرجان صبح ساعت 8 با هم به فاطمیه رفتیم تا در کنار بقیه مادر ها و بچه ها در این همایش بزرگ شرکت کنیم
قربونت برم من از بس که شب قبلش تا ساعت 2 بازی کردی صبح به سختی لباس تنت کردم و خوابالو بردمت مراسم وقتی لباسها رو تحویل گرفتم با کلی شوق و ذوق تنت کردم و منتظر شدیم تا مراسم شروع بشه تو هم از سر و صدای بچه ها بیدار شدی و یه کم که بازی کردی قبل از شروع مراسم خوابیدی و تا آخر مراسم خواب بودی
خاله فرزانه دوست مامانی و کیان کوچولو هم آمده بودن ولی از بس شلوغ بود نشده بود بیان پیش ما و ما فقط آخر مراسم وقت خداحافظی یک لحظه دیدیمشون و بعد با مادر جان رفتیم
اینم یه چند تا عکس که بعد از تمام شدن مراسم وقتی می خواستیم ببا مادر جون ریم خونه بابایی اومد دنبالمون و رفتیم باغ گلشن