سایدا خانم ماسایدا خانم ما، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
صایناکوچولوی ماصایناکوچولوی ما، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

سایدا سایه مادر

بیست و چهار ساعت تا تولد دو سالگی

1393/11/7 9:28
699 بازدید
اشتراک گذاری

نفس مامان سلام

یک دنیا عذر خواهی مامان رو بابت اینکه ثبت بهترین دقایق زندگی تو به تعویق انداخته و دیر به دیر به وبلاگت سر میزنم بپذیر.

چه کنم که با وجود این عضو کوچیک که داره به خانواده ما اضافه میشه حال و اوضاع زیاد خوبی نداشتم ولی الان به لطف خدا خیلی بهترم و اومدم اینجا تا در کمتر از بیست و چهار ساعتی که به 8 بهمن ماه روز میلاد بهترین هدیه خدا مانده ثبت کنم هر انچه از تو نوگل دو ساله ام به یادگار مانده. سایدای مهربانم دوستت دارم

دخترم از خدا می خواهم مسافر کوچک زندگیمان هم همچون تو مهربان و صبور و مقاوم باشد

دوستت دارم که همچون هم سن و سالهایت بهانه گیری نمی کنی و تنها با یک نه گفتن مامان قانع میشوی و از خواست ات دست میکشی

دوستت دارم که شبانه روز تو خونه بدون کوچکترین بهونه ای برای بیرون رفتن و گردش سپری می کنی و خودت را مشغول بازی با اسباب بازی و گاها وسایل خونه می کنی

دختر خوبم از کارها و شیرین زبانی هایت مینویسم تا بدانی بسییییییییاااااااااااار با ادب و مهربان هستی

تا صدای در خونه رو میشنوی با عجله میای سمت من و میپرسی بابا اومد و وقتی من تایید میکنم سریع به طرف در میری و در خونه رو باز میکنی و به با زبون شیرینت  میگی <بابایی سلام بابایی> بعد دست کوچولوت رو دراز میکنی و با بابا دست میدی البته ناز و عشوه هاتم سر جای خودش

عاشق بابا حمیدی و شب وقتی خوابت میاد میگی بابایی لالام میاد تا بابا بیاد و دست بکشه تو موهات و ناز و نوازشت کنه و راحت بخوابی. بماند که همیشه می ری تو بغل بابا و دست گردنش میندازی و کلی بوسش می کنی و به من جوش جوش میدی .

دختر نازم مامان برای اولین بار موفق شد تنها با کمک اینترنت  یه کلاه ببافه شالگردنش رو قبلا بافته بودم اوایل نمی پوشیدی ولی تا یکی دو نفر گفتن قشنگه بهت میاد علاقه مند شدی و مرتب سرت میزاری حتی تو خونه

امیدوارم همیشه خنده روی لبهات باشه نفسم

این دو کتاب رو هم خاله الهام برات خریده و تو عاشق کتاب خوندنی تمام عکسای پشت جلد کتاب رو تنها با یک بار گفتن مامان یاد گرفتی و روزی چندین بار کتابهات رو میاری تا برات بخونم و ازت عکساش رو بپرسم.

داستان شنول و منگول رو هم که خیلی قشنگتر از همه تعریف میکنی و مثلا میخونی

اینجا هم که اشاره کردی میگی مامان بعبیی آء آء یعنی مامان شنگول و منگول گفته اشتباه نکنید در رو به روی گرگه باز نکنید .

قربون تو دختر کتاب خون شیرین زبون برم نفس مامان

بهترین دقایق عمرم رو با وجود تو سپری می کنم خوشحالم که تو رو دارم و صد هزار مرتبه خدا رو شکر میکنم

 

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان ندا
7 بهمن 93 15:11
سلام الهه جون خوشحالم که اومدی و خداروشکر حالتون خوبه.. وبازم بابت فرشته ی توی راهت بهت تبریک میگم عززززیزززم... قربون سایدای صبور و مهربون خاله بشم که اینقد هوای مامانشو داره...خوشگل خاله
آذر مامان اميرمحمد
11 بهمن 93 8:15
سلام عزيزم ماشاله كه خيلي بزرگ شدي و براي خودت خانومي شدي خيلي وقت بود كه ازت خبري نبود من گاه گاه به وبلاگت سر ميزدم و ميديدم كه به روز نشده راستي عضو جديد رو هم تبريك ميگم كلاه وشالي كه ماماني برات بافته هم خيلي بهت مياد و مثل عروسكا شدي عزيزم