آغازین روزهای 11 ماهگی نفس
عزیز دلم چند روزی هست که واردیازدهمین ماه از زندگی زیبات شدی
روزها و ماهها پشت سر هم میگذرن و تو هر روز شیرینتر از وز قبل می شی با شروع هر ماه یه کار تازه و یه حرکت رو به جلوی دیگه یاد میگیری و این نشونه بزرگ شدن و فهمیده شدن شماست
عزیزم چند روزیه که دایی بابا به کربلا رفته و پسرش علیرضا خونه ما مهمونه و تو حدودا ١٠ روز همبازی خوبی داری و خیلییییی خوشحالی
عزیز مامان پریشب که خواب بودی ناگهان متوجه شدم حالت زیاد خوب نیست بیدار شدم و زود دست و صورتت رو شستم و لباسات رو عوض کردم نمی دونم چرا هر چی رو که می خوردی بر می گردوندی صبح که شد یه مقدار تب داشتی بهت دارو دادم تبت قطع شد وولی باز دوباره ظهر تبت بالا رفت و بابابایی بردیمت دکتر و یه آمپول کوچولو بهت زد و الان خیلی بهتری
دختر نازم الهیییییییییییییی همیشه سالم وسرحال باشی وبلاها ازت دور باشن عزیزکم